قلبی الیک من الاشواق محترق.. ودمع عینی من الاماق مندفق الشوق یحرقنی والدمع یغرقنی فهل رایت غریقا وهو محترق..!
اینجا ؛ آن جای خالی ای نیست که سر در کلبه درویشی ام نوشته ام...اینجا ؛ جاییست که می نویسم تا بفهمم که چه شد که جای من ؛ آنجا (فی مقعد صدق عند ملیک مقتدر...) خالی شد! می نویسم که چقدر جاهای زیادی جای من خالی بود و کسی نفهمید...اما جایی که خدا گفت بیا اینجا جایت خالیست...نرفتم! یاعلی
سلام بانو
خب خدا رو شکر! مثل همیشه از نوشته هاتون لذت بردیم!
چقدم که تر و تمیز غر زده بودی از دست "این"
اگه شما فهمیدی با "این" چکار کنی به ما هم بگو...
همین که وجودشو فهمیدی خیلیه!
پاسخ:
گاهى وقتا نمیفهمم دقیقادارى تعریف میکنى یانقد!!
به عبارتى شمام تر وتمیزنظرمیدى!!
,
سلام
عالی بود. حین خوندن بخش اول متن داشتم به این فکر میکردم که چطور میشه در حل این مشکل خانوادگی کمک کرد تا به آدمیزاد نوشت رسیدم.
باید خودش و با دست خودش چاقو را در دستمون نگهداره و با نیروی خودش ببره.