جای خالی من

نه به خاک در بسودم؛ نه به سنگش آزمودم...... به کجا برم سری را ؛ که نکرده ام فدایت؟!

جای خالی من

نه به خاک در بسودم؛ نه به سنگش آزمودم...... به کجا برم سری را ؛ که نکرده ام فدایت؟!

قلبی الیک من الاشواق محترق..
ودمع عینی من الاماق مندفق
الشوق یحرقنی والدمع یغرقنی
فهل رایت غریقا وهو محترق..!

اینجا ؛ آن جای خالی ای نیست که سر در کلبه درویشی ام نوشته ام...اینجا ؛ جاییست که می نویسم تا بفهمم که چه شد که جای من ؛ آنجا (فی مقعد صدق عند ملیک مقتدر...) خالی شد!
می نویسم که چقدر جاهای زیادی جای من خالی بود و کسی نفهمید...اما جایی که خدا گفت بیا اینجا جایت خالیست...نرفتم!
یاعلی

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب

۱ مطلب در آذر ۱۳۹۰ ثبت شده است

۰۳
آذر

و دیگر بار آن بغض فروخورده ی شناخته شده.. که گه گاه فرا رسیدن بغضی عظیم تر را یادم می آورد. و باز ماتمی دلم را می گیرد که از پس عیدی پیشین لغزش نرم نرمش را به دریچه قلبم حس کرده ام.

از پس همان عید مشهور و مسطور و مستور...!

و هر آنچه هست از همان «خُم» آب می خورد! و از آن روز است که زمان آبستن شد؛ آبستن حادثه ای، ماتمی ، غمی ، فاجعه ای!!!

و من از همان زمان است که سخن می رانم با این زبان حقیر!

و من از همان زمان است که در گوشم صدایی زنگ می زند: « ب َخِّ بَخِّ لک یا أمیرالمومنین!.....  بَخّ ........بَخّ

و می بینم زبان های بی وضویی را که به سختی بیان می کنند این واژه مقدس را: « أمیر المومنین!» و پوزخندهای پر از حقد و کینه شان را..

و می بینم به وضوح، آن زبان های برنده را که بر رگ های مقدسی فرود آمدند..

و چه رگ هایی!

پ. ن ندارد! 

  • درویش بی ریش!