علی مانده است و یک دریا پر از درد
جدایی از تو را باور نمی کرد
پس از تو با که گوید راز دل را
حبیب مرتضی...!! برگرد!....برگرد!
علی مانده است و یک دریا پر از درد
جدایی از تو را باور نمی کرد
پس از تو با که گوید راز دل را
حبیب مرتضی...!! برگرد!....برگرد!
قضا و بلای الهی چیست؟!
خواندن آیة الکرسی چیست؟!
و گفتن «فی امانک یا امیرالمومنین».... این یعنی چه؟!
قضا و بلای الهی همان است که اگر آیة الکرسی و گفتن «فی امانک یا امیرالمومنین» نبود من یا امشب پیرمردی را کشته بودم یا خودم در یک تصادف آش و لاش شده بودم!! و آیة الکرسی و این ذکر «فی امانک یا امیرالمومنین» آن قضا و بلا را دور کرد.
صرف نظر از آنکه چقدر روز به روز به تعداد رانندگان احمق و پیاده های احمق(ایضا) در قم (جاهای دیگر را نمی دانم!) افزوده می شود بلانسبت ما!
مطمئنم که دست امیرالمومنین همراهم بود وگرنه حداقل بلایی سر پیرمردی می آوردم که به نظر خودش با زرنگی می خواست قبل از رسیدن من به او با یک دوی ماراتون از خیابان رد شود!! شاید حتی بوق ممتد من هم تاثیری در تصمیمش نداشته!....
نکته:
امام زمان(عج) : اگر دعای ما برای شما نبود هر آینه هلاک می شدید...
نه به دست و پا زدن دل رها نمی شود...
یا پرنده شو بپر...یا به خانه خو بگیر!
نتیجه:
داریم فعلا خو می گیریم!
در کوی شما شکسته دلی می خرند و ...بس!
...
کسی نیست که نداند این را. اما نمی دانم چرا مدتهاست هرکار می کنم دلم نمی شکند!
به زمین می کوبمش...
به در
به دیوار...
به هرجایی می زنمش نمی شکند!
سنگ هم اگر بود تا به حال شکسته بود! لابد آهنی شده! یا چه می دانم ضد ضربه ای چیزی!!.....
حس افرادی را دارم که کارت مترویشان را روی گیت ورودی نشان می دهند و رد می شوند و من دارم توی کیفم دنبال کارت مترو ام می گردم!
هی همه می روند و قطارها پشت هم صدایشان می آید و من هنوز کارت ورودی ام را پیدا نکرده ام! دل شکسته ام را!
برای همین هم حالا اینجا ویلان و سیلان هرکار می کنم دلم را بشکنم نمی شکند! برای همین مجبورم از قاب تلویزیون و اینترنت و گاهی موبایل دوست بامعرفتی حرمتان را ببینم و صدای نقاره هایتان را بشنوم!
نمی دانم با این دل آهنی چطور دلتنگت شده ام! بهانه گیری می کنم! نمی دانم چه سیستمی ست! آهن ها هم گاهی انگار زنگ می زنند... کج و کوله می شوند! خلاصه یک جوری نشان میدهند که حالشان خوش نیست!
...
پ.ن: درست است که نشکسته است دلم اما کج و کوله که شده! جنس بنجول نمی خواهید؟!
او لغزیده ای بود که با طناب ایمانش و اعتقادش خودش را بالا کشیده بود و من بر قله ای بودم که با ریسمان پوسیده غرور و تکبرم پایین لغزیدم و در کمرکش کوه به هم رسیدیم!!
.
.
خدا می خواست که من را ادب کند و او را بالا بکشد!!
پ.ن:
1. سال جدید امیدوارم سال پر برکت و پر از معرفتی باشد برای همه.
2. سالی که نکوست از بهارش پیداست...بهاری که با فاطمیه شروع می شود و با سفر حج عمره! حلال کنید اگر بدی و خوبی دیدید!
3. متن بالا مخاطب خاص دارد ولی دلیل نمیشود که برای دیگران مصداق نداشته باشد!
4. یاعلی
تهدمت والله ارکان الهدی..
یعنی چی؟
درون نوشت: خسته ام از حرف زدن زیادی... به کمی سکوت و مقداری تفکر نیاز دارم!