قلبی الیک من الاشواق محترق.. ودمع عینی من الاماق مندفق الشوق یحرقنی والدمع یغرقنی فهل رایت غریقا وهو محترق..!
اینجا ؛ آن جای خالی ای نیست که سر در کلبه درویشی ام نوشته ام...اینجا ؛ جاییست که می نویسم تا بفهمم که چه شد که جای من ؛ آنجا (فی مقعد صدق عند ملیک مقتدر...) خالی شد! می نویسم که چقدر جاهای زیادی جای من خالی بود و کسی نفهمید...اما جایی که خدا گفت بیا اینجا جایت خالیست...نرفتم! یاعلی
حسین جان(ع): پس از تو خون،سرخی اش را از تو گرفت و سرخ ماند... پس از تو بزم عاشقان رنگ لاله گرفت و غروب ،با دل های گرفته به نجوا پرداخت... با پست "سرخی خون"در خدمتیم .مارو از نظرات زیباتون بی بهره نذارید...
عینا اینکه هی دعای تعجیل در فرج را میخوانیم. هی میخوانیم. بیاید که چه؟ من لایق سربازی اش شده ام؟ بیاید با دیدن ام لبخند می زند به رویم؟ نه؟ پس بیاید که چه؟ شرمندگی ام را زودتر میخواهم؟ نمی فهمیم چه میگوییم. فقط ورور میگوییم که گفته باشیم.
پاسخ:
من حتی اخیرا تصمیم گرفته ام که شرمندگی ام را ببینم اما ظهور را هم ببینم!!
,
سلام مجدد. چقدر خوب که تلنگرهای ذهنی ات را می نویسی... بسییییییی سعادت ست. هر آنچه از دل براید لاجرم بر دل نشیند. نوشته ات خالی از این یک بیت نبود. التماس دعا.
بسم رب الشهدا و الصدیقین با سلام به قول تو ما هنوز تو بسم الله دینمون موندیم ولی هنوزم پیدا میشن کسایی که با وجود سن کمشون و با وجود به چشم ندیدن انقلاب و جنگ تحمیلی عشق شهادت دارن تا جایی که بهش هم میرسن! یکیش شهید جنیدی! بیا به وبلاگم و با یه فاتحه روحشو شاد کن یا حق...
پس از تو خون،سرخی اش را از تو گرفت و سرخ ماند...
پس از تو بزم عاشقان رنگ لاله گرفت و غروب ،با دل های گرفته به نجوا پرداخت...
با پست "سرخی خون"در خدمتیم .مارو از نظرات زیباتون بی بهره نذارید...